همراه با کاروان کربلا 2
… از جانب عبیداللهبنزیاد به عمربنسعد فرمان رسید به جهت تعجیل در قتال و پرهیز از تاخیر و مساحمه. پس لشکریان به امر آن بیایمان به طرف حسینعلیهالسلام حرکت کردند. از میان لشکریان شمرذیالجوشن، آن سرورِ اهلِ فِتن بانگ برآورد: «کجایند خواهرزادههای من: عبدالله، جعفر، عباس و عثمان… شما در امانید؛ خودتان را بخاطر برادرتان حسین بکشتن ندهید. از امیرالمومنین(؟!) یزید فرمانبردار باشید تا به سلامت برهید
With Karbala Caravan 2
… Omar bin Sa’id was ordered by Ubayd al-Sa’id to hasten to kill and avoid delays. So the army went to Husayn (Peace be upon him) for command of that unbeliever… The leader of the seditionists among the Sharmazzi al-Jushan army shouted: “Where are my nieces: Abdullah, Ja’far, Abbas and Osman … you are safe; don’t kill yourself for your brother Hussein. Obey the Amir al-Momenin (?!) Yazid to stay safe.
عباسبنعلیعلیهالسلام رو به آن پلید فریاد برآورد: «دستت بریده باد و لعنت بر آن امانی که برای ما آوردهای! ای دشمن خدا؛ ما را امر میکنی که از برادر و سید خود دست برداریم و سر به فرمان ملعونان و ملعونزادگان فرود بیاوریم؟
Abbas bin Ali (Peace be upon him) shouted to that filthy man: “Shake your hand and curse the trust you have brought us! O enemy of God, commandest us that we give up our brother and our leader, and bring us to the commandment of the accursed and the cursed?
شمر ملعون که این پاسخ را شنید خشمناک به جانب لشکر شتافت… امام چون مشاهده بنمود که آن مردمِ شقی حریصند تا هر چه زودتر آتش جنگ را شعلهور سازند و کلام حق و موعظه بر دلهای سختشان اثرگذار نیست؛ توسط برادرش عباس از آن گروهِ حقنشناس یک شب را برای نماز، راز و نیاز و قرآن خواندن مهلت میگیرد
The cursed Shamr who heard this response raged furiously at the army … Imam Hussein, seeing that the shaggy people were quick to ignite the fire of war and the word of truth and sermon did not affect their hard hearts; takes time a one-night break by his brother Abbas from that jurist group for prayer, mystery, and reading Qur’an…
شب فرا رسید؛ شب عاشورا… حضرت سیدالشهداعلیهالسلام اصحاب و یارن خود را جمع نمود. حمد و ثنای الهی را به جا آورد؛ سپس رو به اصحابش فرمود: «امّا بعد، من حقّاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم، و اهلبیتی نیکوکارتر و با صِله و پیوندتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم؛ پس خداوند شما را از طرف من به بهترین جزائی پاداش دهد! آگاه باشید که من در رفتن به شما اذن و اجازه دادم؛ پس همگی بروید که عقد بیعت را از شما بگسستم و نسبت به خود، بر شما عهده و ذِمامی ندارم. اینک شب در رسیده است و پوشش آن شما را در بر گرفته است؛ آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرّق شوید!»
The night has come; the night of Ashura … The Majesty (peace be upon him) gathered his companions. He performed divine praise; then he said to his companions, “But then I really have no loyal companions, better than my companions, and a better and more benevolent Ahlbait than my Ahl Beit; May God reward you the best! Be aware that I have permitted you to go, so go all out to break away from you, and I have no duty to you. Behold, the night is now come, and the veil is upon you; take it as a camel, and scatter it.
شب، شبِ آزمایش یاران و اصحاب بود و چه یارانی باوفاتر از اصحاب و یاران شیدایی امام حسینعلیهالسلام. برادران، فرزندان، پسران برادر، سعیدبنعبداللهحنفی، مسلمبنعَوسجه، زهیربنالقَین و جماعتی دیگر از اصحاب برخاستند و هر یک با زبانی اعتذار آمیز گفتند که: ما بعد از تو باقی نباشیم! و خداوند ما را پس از تو زنده نگذارد! ابداً ابداً چنین کاری نخواهیم کرد؛ بلکه آرزو داشتیم چندین جان داشتیم و همه را در راه تو فدا میکردیم!
The night was the night of the testing of companions, and what a louder companion than Imam Hussein’s companions. The brothers, the children, the brothers’ sons, Sa’id bin Abdullah Hanifi, Muslim Ibn Ausjeh, Zahir bin al-Qa’en and a number of others came up from the companions, each saying in a confident manner: We shall not be left after you! And may God not resurrect us after you! We wouldn’t do that at all; we wished we had several lives and sacrificed everything in your path!
آن شب، شبِ مناجات و عشقبازی حسینعلیهالسلام و یارانش با یگانه معبودشان بود. صدای ناله و مناجاتشان در تاریکی شب چون آوای بال زنبور عسل شنیده میشد. پارهای در رکوع، برخی در سجده، جماعتی ایستاده و عدهای نشسته مشغول عبادت بودند… زینبسلاماللهعلیها بیقرار است…
That night (the night of Ashura) was the night of prayer and love of Hussein and his companions with their only god. The sound of their whining and chanting was heard in the darkness of the night like the sound of a bee’s wings. Some were in Bowing, some were in prostration, some were standing and some were sitting in worship … Zeinab (peace be upon her) is restless …
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است
مکن ای صبح طلوع…
Tonight be a guest king of religion in his shrine
Tomorrow evening his body is under the ponies
Do not rise in the morning…
قیام امام سجادعلیه السلام
نهضت و نقش حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت سجاد علیه السلام بعد از قیام عاشورا
3. مشارکت با امام سجاد علیهالسلام
امام سجادعلیهالسلام بعد از امام حسینعلیهالسلام حجت خدا بر خلق و صاحب مقام ولایت بود، ولی به دلیل بیماری موقت بسیاری از برنامهها و مأموریتهای امامت را حضرت زینبسلاماللهعلیها انجام داد از این رو باید اذعان کرد حضرت زینبسلاماللهعلیها در پیشبرد اهداف قیام حسینی بعد ازعاشورا مشارکت داشتند و در برخی از صحنه ها حتی جان امام سجادعلیهالسلام را نجات دادند، هنگامی که کاروان کربلا را برای بردن به کوفه از کنار قتلگاه عبور میدادند حضرت امام سجادعلیهالسلام با دیدن صحنههای جانگداز عاشورا بویژه بدن امام حسینعلیهالسلام بسیار منقلب شدند که حضرت زینبسلاماللهعلیها ایشان را دلداری میدادند بنابراین حضرت زینبسلاماللهعلیها تا آخرین لحظه کنار امام سجادعلیهالسلام به انجام نقش رهبری کاروان و انجام مأموریتهای بعد از عاشورا پرداخت و از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.
3. Partnering with Imam Sajjad (peace be upon him)
Imam Sajjad (PBUH) After Imam Hossein (PBUH) was an imam and leader of the Muslims from God but due to his temporary illness, Zaynab (PBUH) performed many Imamate programs and missions. Therefore, it should be acknowledged that Zaynab (PBUH) was very involved in promoting the goals of the post-Ashura Hussein uprising, and in some scenes even saved the life of Imam Sajjad (PBUH). When passing the Karbala convoy to Kufa across the slaughter, Imam Sajjad (pbuh) saw the devastating scenes of Ashura, especially the body of Imam Hussein (pbuh), which greatly encouraged by Zaynab (peace be upon her). So Zaynab (peace be upon her), until the last moment with Imam Sajjad (peace be upon him), performed the leadership role of the caravan and accomplished the post-Ashura missions and did her best
4. حفظ قیام عاشورا از خطر تحریف و نابودی
دشمن تصور میکرد با کشتن امام حسینعلیهالسلام و اسارت خاندان ایشان اثری ازآن حضرت وقیام عاشورا باقی نخواهد گذارد به همین دلیل سرمست از پیروزی ظاهری به جشن پرداخت خود را پیروز میدان معرفی کرد. یزید تلاش میکرد تا خود را شخص خوبی جلوه دهد، اما کاروان عاشورا در لباس اسارت، حرکت تبلیغی و افشاگری خود را آغاز کرده بودند. حضرت زینبسلاماللهعلیها به هر شهر و دیاری که میرسید با سخنرانی، تبلیغ و معرفی خود غوغا میکرد و اذهان بیدار میشد و مردم میفهمیدند که یزید چگونه اهداف پلید خود را وارونه جلوه داده است و خاندان وحی و نبوت و اهل بیتعلیهالسلام حقیقی را که بزرگان بشریتند خارجی معرفی کرده است، مردم هر شهر در همان دقایق نخستین ورود قافله اسرا میفهمیدند که اینان سروران امت اسلام و خاندان پیامبرند و آن که به واقع خارجی و جنایتکار است یزید و حکام اوست . این حرکت از سوی کاروان حسینی حداقل دو اثر بزرگ داشت: یکی نجات قیام حسینی از خطر نابودی و دوم نجات از خطر تحریف و انحراف. (مهدوی یگانه، ص21)
ادامه دارد…
4. Keeping the Ashura uprising from danger of distortion and destruction
The enemy thought that by killing Imam Hussein d (peace be upon him) and capturing their family there would be no trace of the Imam and the uprising of Ashura, so they celebrated the apparent victory and declared themselves victorious. Yazid was trying to make himself look good, but the Ashura convoy had begun their propaganda campaign in captivity. Majesty Zaynab (may Allah be pleased with her) made a speech, propaganda, and introduction to every city that she reached, awakening the minds of the people and they understanding how Yazid turned his evil intentions upside down and the family of revelation and prophecy and Ahl al-Bayt (PBUH), who is the great man of humanity, has declared foreign. The people of each city knew in the very first minutes of the capture of the captives that they were the leaders of the Ummah of Islam and the Prophet’s family, and that Yazid was a foreign and criminal ruler. The move by Hosseini’s convoy had at least two major effects: one rescuing Hosseini’s uprising from the danger of being destroyed and the other saving from the danger of distortion. (Mahdavi Yeganeh, p. 21)
continues
قیام حضرت زینب سلاماللهعلیها
قسمت دوم
2. حضرت زینبسلاماللهعلیها در اسارت شام
شام مرکز حکومت بنیامیه بود. در زمان معاویه تبلیغات سوء برضد اهل بیتعلیهمالسلام بود و مردم آنها را نمیشناختند، هنگامی که خبر پیروزی یزید به شام رسید همه جا را آذینبندی کردند و به بهترین شکل مجلس را آماده کردند.
second part
2. Zaynab (peace be upon her) in captivity
Sham was at the center of Bani Umayyam’s government. At the time of Mu’awiyah, the propaganda was against the Ahlul-Bayt (PBUH) and the people did not know them. When the news of Yazid’s victory came to Sham, they decorated it everywhere and prepared the best assembly.
آنگاه حضرت زینبسلاماللهعلیها با سایر زنان را با طنابی که بازوهای آنان را بستند وارد می کنند و امام سجادعلیهالسلام نیز با دستهایی که به گردنش بستهاند وارد میکنند، حکومت یزید در عظمت ظاهری و اسیران در نهایت ذلت وارد میشوند و زمینه از هر جهت برای سرکوب روحیه آنان فراهم است . همه فکر میکردند که هیچکس هیچ کاری علیه حکومت نمیکند؛ اما اسیران مخصوصاً امام سجادعلیهالسلام و حضرت زینبسلاماللهعلیها آنچنان رسالت خود را به انجام رساندند که هم پیام خون امام حسینعلیهالسلام را رساندند و هم تبلیغات پنجاه ساله بنیامیه را باطل نمودند.
Then Zaynab (peace be upon her) with other women enters the Yazid Assembly with a rope that has their arms tied and Imam Sajjad (peace be upon him) with his hands tied around his neck. The Yazid government has a great appearance and the prisoners are finally put to shame, and in any case they are ready to suppress their morale. Everyone thought that no one was doing anything against the government, but the captives, especially Imam Sajjad (PBUH) and Prophet Zaynab (PBUH) fulfilled their mission so that they delivered the message of Imam Hussein (PBUH) blood. They were able to cancel the fifty-year-old Bani Umayyah propaganda.
یزید که در این هنگام هدف او محو کامل آثار اهلبیتعلیهمالسلام است با چوبدستی که در دست داشت به سر امام حسینعلیهالسلام اساعه ادب مینماید حضرت زینبسلاماللهعلیها موقعیت را مناسب دید، ضمن اینکه انبوهی از غم و اندوه او را احاطه کرده بود و چون چنین منظرهای برای او قابل تحمل نبود و در عین حال احساس رسالت مینمود، پس باید چهره بنیامیه را معرفی و جنایات آنان را آشکار نماید و آثار تبلیغات آنان را خنثی نماید. از جای برخاست و با استناد به آیات قرآن و منطق قوی جنایات یزیدیان را ذکر نمود و با دید تیز بین عاقبت کارشان را ترسیم نمود و یزید را سخت از کارهای خود پشیمان ساخت، آنگاه خاندان نبوت را معرفی، امام و امامت را برای مردم تبیین نمود و فرمود: «فلک کید کَواسع سعیکَ و ناصیب جهدک؛ فواللهِ لا تمحو ذکرنا و لا تمیتُ وحینا» ؛ آنچه حیله و تزویر داری بکار گیر و تلاش کن و همه توان خود را به کار گیر، بدان بخدا قسم نمیتوانی یاد و ذکر ما را محو کنی روزگار تو کوتاه است و جمع تو متلاشی خواهد گردید (قمی، ص444) این برخورد قاطع از زبان کسی که همه زرق و برقهای کاخهای یزید و قدرت او را هیچ می بیند یزید را سخت غضبناک کرد و همه چیز را بر سر یزید کوبید که او را رسوا ساخت و به همه بانوان فهماند که یک زن می تواند نقش عظیمی در تاریخ بشریت ایفا کند. (فرهنگنامه عاشورا، ص 249-247)
Yazid, at that time, was aiming to completely erase the work of Ahlabi (PBUH) and with a stick in his hand to slap Imam Hussein’s (PBUH) isolated head to disgrace him. Zaynab (pbuh) saw the situation as appropriate, and though she was surrounded by crowds of grief, she could not tolerate such a view and at the same time felt obliged to reveal the face of Bani Umayyah and reveal their identities. To neutralize the effects of their propaganda, she rose to prominence, citing the Qur’anic verses and strong logic, citing the Yazidis’ crimes, and with a keen vision, she eventually outlined the work of the Umayyads, and Yazid hardly regretted his work, and Then she introduced the family of prophecy and explained the issue of Imam and Imamate to the people and said: Use what you trick! Strive and use all your might, I swear you cannot erase our remembrance. Your days are short and your congregation will be shattered. “(Qomi, p. 444). She saw Yazid nothing and his power, making Yazid extremely angry and disgracing him and making all women realize that a woman can play a huge role in the history of humanity. (Ashura Dictionary, pp. 249-247)
همراه با کاروان کربلا
With Karbala Caravan 1
قلبم با شنیدن صدایِ پایِ کاروان حسین پر میکشد. قافلهی عشق در راه کربلاست…
My heart fills with hearing the basic sound of the Hussein caravan. Love’s way to Karbala… .
از آن سو صدایِ لشکریان کفر میآید. عبیدالله بن زیاد زبان به دعوت اصحابش گشوده است که با نور چشم رسول خدا در ستیزند و باید خونش را بریزند… آری! آن شیطانِ مردود از قوم خود طلب نمود که به طاعتش درآیند و آن بد نهادانِ شیطان صفت، سر به فرمانش دادند و انگشت طاعت به دیده نهادند. امیرِ لشکرش که خریدار دنیا شد. دین و آخرتش را به مُلک ری فروخت و برای جنگ با فرزندِ سید ابرار، نور دیدهی حیدر کرار مصمم شد. لشکریان خونخوارش در پِی هم روانه شدند تا کار را بر حسینعلیهالسلام تنگ کنند، تا آنجا که تشنگی بر حسینعلیهالسلام و اصحابش استیلا یافت… .
Then comes the sound of disbelievers. Obaidullah bin Zayed invites his companions to fight against the beloved of the Prophet of God and to shed his blood … Yes! That disobedient demon demanded of his people to obey him, and the evil institutions of the evil demon obeyed him and gave him a positive answer. His commander-in-chief, who bought the world, sold his religion and the Hereafter to Ray, and was determined to fight the son of the blessed master, Haidar Karr. His bloodthirsty armies then went on to work hard on Hussein, so long as the thirst for Hussein and his companions prevailed… .
امامِ مظلوم برخاست و بانگ برآورد: «ای مردم! شما را به خدا سوگند مرا میشناسید و عارف به حق من هستید؟»
The oppressed Imam stood up and exclaimed: “O people! I swear to God, do you know me and do you know my right?"
همگی گفتند: «تویی فرزند رسول خداصلیاللهعلیهوآله، قرة عین بتول که دختر پیغمبر است».
They all said, “You are the son of the Prophet, peace be upon him, the beloved of daughter of the Prophet.”
امام یکی پس از دیگری فضایلش را برشمرد. جدم رسول خدا؛ جدهام خدیجه بنت خویلد، اول زن مسلمان؛ حمزه سیدالشهداء عمویِ پدرم علیبنابیطالب؛ جعفرِ طیار در بهشتِ عنبر سرشت، عمویِ من؛ شمشیرم همان شمشیر سید ابرار؛ عمامهام عمامهی احمدِ مختار؛ پدرم شاه ولایت علیعلیهالسلام…
Imam one after another enumerated his virtues. My grandfather is the messenger of God; my grandmother is Khadijeh Bennet Khovild, who was the first Muslim woman; my father’s uncle is Hamza Sayyed al-Shohada; Ja’far is my Good-natured uncle in Paradise and my sword is the sword that belonged to the blessed master and my turban is the turban of Ahmad Mukhtar and my father is the king of the province Ali peace be upon him
آن نابخردان جملگی تصدیقش کردند. امام فرمود: «پس از چه روی ریختن خون مرا حلال شمردهاید… ؟»
Those fools all agreed. The Imam said: “After what have you shed my blood to be lawful …?”
زبان گشودند: «به همهی این فضایل که برشمردی علم و اقرار داریم با این وجود دست از تو برنمیداریم تا آنکه تشنهکام شربت مرگ را بچشی». چه بد مردمی بودند که قدرِ یوسف خود را نشناختند…
All these said: “We accept and know all the good things you said, nevertheless do not cease to give you to taste the syrup of death while you are thirsty.” How bad were the people who didn’t recognize your Joseph so much…
برداشت از مقتل لهوف سیدبنطاووس
lmplications of Murder of Lvov Sidbent Tavus
عکس از : مرضیه خواجه محمود
به قلم: مریم اسحاقیان
شب عاشورا
?رازعبادت شب عاشورا??
…….
راز کربلا را باید در دو چیز دانست، یکی این که می دانند چرا باید شهید شوند و از آن مهم تر می دانند چگونه باید شهید شوند. موضوع دوم به عبادات شب عاشورا برمی گردد.
عصر تاسوعا وقتی دشمن می خواست حمله کند و جنگ را شروع نماید امام حسین(ع) به حضرت ابوالفضل(ع) فرمودند: «ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَی الْغُدْوَةِ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّة»؛ به طرف آن ها برو و اگر می توانی جنگ را تا فردا به تأخیر بینداز و آن ها را امشب از ما دور نگهدار. حضرت که می دانند شهید می شوند ولی می خواستند آن شب شهید نشوند و علت آن را خودشان این چنین می فرمایند: «لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ کِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ»؛(67) به این منظور که ما بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار به سر بریم زیرا خدا می داند من دوست می دارم نماز بخوانم و قرآن تلاوت نمایم و همواره به دعا و استغفار بپردازم .
حضرت از خدا می خواستند در این کار بزرگی که بنا است انجام دهند نهایت مدد را بفرماید تا آن کار به بهترین شکل انجام گیرد و معلوم است نجات از شهادتِ خود و یارانشان را از خدا نمی خواستند، چون باز همان شب تأکید کردند فردا همه شهید می شوند و هرکس می خواهد شهید نشود از سیاهی شب استفاده کند و برود. پس چه چیزی نیاز داشتند که آن شب از خدا می خواستند به حضرت مرحمت کند؟ از خوشحالی و خنده ی در قتلگاه معلوم است که آن چیز را به دست آوردند و از امیدواری حضرت در عصر عاشورا معلوم است کارها آن طور که می خواسته اند جلو می رود و از موفقیتی که خدا به ایشان عطا کرده است راضی و خوشحال اند.
حضرت از خدا می خواستند صحنه ی شهادت خود را به همان شکل که انجام شد، خودشان مدیریت کنند تا بتوانند آن برنامه ای که به عهده دارند را به زیباترین شکل انجام بدهند، خداوند از طریق پیامبرش خبر داد ای حسین: «اِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ یرَاکَ قَتیلاً»؛(68) خدا می خواهد تو را شهید ببیند و حضرت هم قبول کردند، منتها می دانستند این شهیدشدن شهیدشدنی است در راستای آنچه حضرت در پی آن بودند که عبارت باشد از برگرداندن جامعه به سیره ی جدّشان رسول خدا(ص) . به ایشان خبر دادند راه کار تو چنین است و اگر می خواهی موفق شوی شهادت را جزء برنامه ات بگذار، همان طور که رسول خدا(ص) از طرف خدا به همه انسان ها خبر دادند «قُولُوا لَا اِلهَ اِلاّ اللّه تُفْلِحُوا»؛ اگر می خواهید رستگار شوید باید منطق شما توحید شود. حال در مورد هدف خاص حضرت سیدالشهداء(ع) که برگرداندن جامعه به سیره ی جدّشان است، رسول خدا(ص) راه کار اصلی را به حضرت خبر دادند و امام حسین(ع) هم همه ی تلاششان آن بود که شهادت را آن طور که خدا می خواهد انجام دهند تا به آن نتیجه ی اصلی برسند.
امام حسین(ع) می خواهند اسلامی را که توسط حزب اموی از دست رفته است به مسیر اصلی خود برگردانند و باید شهادتِ خود را طوری مدیریت کنند که هدف اصلی محقق شود و این با یک شهادت ساده محقق نمی شود. در شب عاشورا حضرت برای این که اسلامِ از دست رفته به مسیر اصلی خود برگردد از خدا تقاضاهایی دارند. همین طور که پیامبر(ص) برای شما خبر آورده اند که خدا دوست دارد نماز بخوانی، آن وقت شما از خدا تقاضا می کنی خدایا کمکم کن به بهترین شکل نماز بخوانم. حضرت سیدالشهداء(ع) می دانند باید برای نجات اسلام از دست فرهنگ اموی شهید بشوند اما تمام تلاش شان این است که آن وظیفه به بهترین شکلی که ممکن است عملی شود. این جا است که به حضرت اباالفضل(ع) می فرمایند برو ببین می شود امشب را وقت بگیری تا ما با خدا تقاضاهای خودمان را در میان بگذاریم و عالی ترین نتیجه را بگیریم.
برای حضرت سیدالشهداء(ع) مسلّم شده بود آنچه به ایشان وعده داده شده خیلی نزدیک است. در روایت داریم در عصر تاسوعا امام در بیرون خیمه به شمشیرشان تکیه داده بودند و خواب خفیفی بر چشمانشان مستولی شد، درست در زمانی که شمر از عبیدالله دستور گرفته که کار را یکسره کند، حضرت جلوی خیمه شان سرشان را گذاشته اند بر روی شمشیرشان و خوابشان برده که حضرت زینب(س) می آیند تکانشان می دهند و می گویند: صدای سمّ اسب ها را نمی شنوی، حضرت می فرمایند: «إِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِی الْمَنَامِ فَقَالَ لِی إِنَّکَ تَرُوحُ إِلَیْنَا»؛(69) رسول الله(ص) را در خواب دیدم که فرمود تو به زودی نزد ما خواهی بود. این یک پیام است از طرف رسول خدا(ص) به حضرت سیدالشهداء(ع) و لذا خودشان می دانند این پیام خیلی زود عملی می شود. با توجه به این امر حضرت و یارانشان که مطمئن شدند فردا روز شهید شدن است و باید با آن شهادت غوغایی به پا کنند تا بهترین مُردن را رقم بزنند، سراسر شب عاشورا را به راز و نیاز پرداختند، به طوری که راوی می گوید: «وَ بَاتَ الْحُسَیْنُ(ع) وَ أَصْحَابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِد». امام حسین(ع) و اصحابشان آن شب را در حالی صبح کردند که مانند صدای زنبوران عسل که موقع شب تا صبح در کندو و در حال ساختن عسل اند، در حال نیایش بودند، عده ای در حال سجده و عده ای به قیام و عده ای به قعود. تا مدد الهی را به صورت کامل برای خود رقم بزنند و صحنه ی کربلا به آن صورتی که حضرت می خواستند شکل بگیرد.
منبع
- الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 90.
68 - سیدبن طاوس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 65.
69 - شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی ، ص 237
این طالب بدم المقتول بکربلا
على بن احمد رحمة اللَّه عليه از محمّد بن يعقوب، از على بن محمّد از كسى كه ذكرش نموده از محمّد بن سليمان، از عبد اللَّه بن جنيد تفليسى از رزين، وى مىگويد:
حضرت ابو عبد اللَّه جعفر ابن محمد الصادق عليه السّلام فرمودند:
هنگامى كه حضرت حسين بن على عليهما السّلام را با شمشير زدند و آن جناب روى زمين سقوط كرد، سرعت و شتاب كردند كه سر مباركش را قطع كرده و ببرند منادى در اين وقت از جانب عرش نداء داد: اى امّت ظالم و ستمگرى كه بعد از پيامبرتان گمراه شديد خدا موفّقتان نكند كه عيد قربان و فطر را درك كنيد، سپس راوى گفت، امام عليه السّلام فرمودند: به خدا سوگند موفّق نشده و نخواهند شد تا وقتى كه منتقم خون حسين عليه السّلام قيام كند.
منبع: علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج2، ص: 261
left his Haj
Whoever says Hussain (AS) left his Haj ceremonies half accomplished is misinformed:
The minute Hussain (AS) left Mecca, his intention was to perform these ceremonies with outmost affection and love, as only lovers can for their loved ones and servants for their masters
And the witness to all this is the events of day of Ashura
He presented his sacrifice, his family members,
He performed the traditional walk back and forth, between the tents of his family members and the battle ground,
He stoned the Sheitan, army of Yazid,
He performed tradition cutting of ones hair, He was beheaded,
He put on the tradition Haj clothing
He did the circumambulation rites, around his fallen family members.
He …………..
One must be a lover of Allah to understand the rites of Haj Hussain (AS) performed with outmost affection for Allah on that day