مجلس روضه
اِثاره عقل و صدارت عدل
اِثاره عقل و صدارت عدل
قیام اباعبدالله، زمانی ریشه دواند که در مدینهالنبی، عقل در تقابل با فرهنگ اتراف و ابزارهای تبلیغ اموی، مغبون گردید و در اسارت ترس و نیاز، سفله شد … و عدل در فقدان پایه و مایه عقلی خود، بر زمین نشست و مدینهالعرب، کامرانی دوباره جاهلیت را چشید….
حرکت عاشورا، در جامعهای که مادهاندیشی در تبرج جاهلیت را جایگزین معنویت اخلاق مدار مدینهالنبی نموده بود و صبغه نابخردی و سرسپردگی در نظام خلیفهگری را پیشه خود ساخته بود، آغاز گشت…
عاشورا را تعلقی به یک دین و مذهب نیست که آن جزء لاینفک همه ادیان ابراهیمی است …
عاشورا سفینهالنجاه بشریت است و مصباحالهدای انسانیت انسان برای بازسازی هویت انسانی او….
عاشورا هدیه قرآن به بشریت است و حرکتی آگاهی بخش در راستای نجات اندیشه و اراده بشر از اسارت نادانی و گمراهی که امام فرمود:” ارجعوا الی انفسکم …. فانظروا”
عاشورا بدایت و نهایت حرکت همه انبیاء در اثاره عقل و اقامه عدل است …
عاشورا را نمی توان ساکت بود …
و اشهد انک قد امرت بالعدل و القسط و دعوت الیهما
منبع: وبلاگ مهتدون
باطن قبله
#باطن_قبلہ ?
در میان لشڪر عمر سعد نیز بسیارند ڪسانے ڪہ بہ نماز ایستاده اند .
وا اسفا …!
چگونہ باید بہ آنان فهماند ڪہ این نماز را سودی نیست ، اڪنون ڪہ تو با باطن قبلہ سر جنگ گرفتہ ای؟
چگونہ باید این جماعت را از بادیہ وهمِ میان ظاهر و باطن رهاند ؟
امام باطن قبلہ است و نماز را باید بہ سوی قبلہ گزارد ،
آیا هیچ عاقلی پشت بہ قبلہ نماز می گزارد …؟!
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
قیامی از مکه
گفتیم که امام علیه السلام سوم شعبان سال شصت هجری از مدینه به سوی مکه به راه افتاد واین ولوله ای در همه جا انداخت.امام علیه السلام روزهای باقی مانده ی شعبان،ماه های شعبان ،ماه های رمضان ،شوال وذیقعده وهشت روز نخست ذی حجه را در مکه ماند.با این ترتیب ،حسین قریب چهار ماه در مکه ماند ودرجوار خانه ی خدا به روشنگری درباره ی قیام شکوهمند خویش پرداخت.
اما درگوشه ای از سرزمین عراق،یعنی کوفه ،ماجراهای دیگری در کار بود.خبر هجرت امام به مکه در همه جای حجاز وعراق وبه ویژه در کوفه پیچیده بود.این که امام با یزید بیعت نکرده واز سر مخالفت وبرای نشان دادن امتناع خود از بیعت با یزید به مکه کوچ کرده ،خبری شگفت وتهییج کننده بود.کوفه که به واقع فرجام ظاهری سفر نورانی حسین علیه السلام بود ،درآن روزها جنب و جوشی پرتلاطم داشت.برای ترسیم دقیق وقایع کربلا نیازمندیم که از کوفه نیز بدانیم ونقش کوفه وکوفیان دراین نهضت آسمانی بشناسیم.
سلیمان بن صرد از یاران امام علی علیه السلام بود و در کوفه یکی از بزرگان وسرشناسان به شمار می آمد.اکنون خانه ی او در شهر مجمع کوفیان معترض بود.آنان که از هجرت در حسین علیه السلام به مکه باخبر شده بودند،در خانه ی سلیمان گرد آمده بودند تا شورکنند وبامرور وقایع چاره ای جدی بیندیشند.اینان همه از کسانی بودند که حکومت وخلافت یزید را خوش نمی داشتند واورا لایق این مقام نمی دانستند.
وقتی کسی با ویژگی های فکری وشخصیتی یزید به حاکمیت جهان اسلام چنگ اندازد ،حتی آنان که انگیزه های سیاسی _اجتماعی ودینی نیرومندی نیز ندارند،بی صلاحیتی حاکم را بو میکشندو به آسانی می فهمند که امت اسلام فریب خورده است.یزید ،برخلاف معاویه ی حیله گر ودسیسه باز ،چنان اشکار فاسد ونالایق بود که هر دلی از شنیدن عزم او برای حکومت به درد می آمد.همین بود که کوفیان در خانه ی سلیمان گرد آمده بودند تا اوضاع سیاسی آن روزگار را بررسی کنند.
سلیمان بن صرد برپا ایستاده بود وخطاب به جمعیت حاضر در خانه ی خود سخن می گفت .سلیمان از یاران امام علی علیه السلام بود،از حاضران دو نبرد جمل وصفین به شمار می آمد وشأن ورتبه ای داشت.اودر بخش پایانی سخنان خویش ،خطاب به مردمان حاضر در آن جا چنین گفت:_«ای شیعیان !همه می دانید که معاویه به هلاکت رسید،به سوی پروردگار خود رفت و به سمت عمل خویش گام برداشت وهمه می دانید که پسرش یزید بر جای او نشسته است واین حسین بن علی علیه السلام است که با یزید مخالفت کرده واز بیم طاغوتهای خاندان ابوسفیان به مکه گریخته است.شما شیعه وپیرو اوهستیدوپیش از او شیعه پدرش بوده اید.امروز حسین به نصرت ویاری شما نیازمند است.اگر در خود می بینید ومی دانید که اورا یاری می کنیدوبا دشمنان او می جنگید ،به او نامه ای بنویسید وخبرش کنید،واگر ازسستی وکاهلی وتفرقه می ترسید ،نیرنگ نورزید واورا به حرکت خود امیدوار نکنیدو فریب ندهید.»
سخنان سلیمان نشان می دهد که مخالفت با یزید وبیعت با او وتحسین وتعظیم کار حسین علیه السلام در گوشه گوشه ی کوفه ی آن روز وجود داشته وآن اجتماع ها وهیاهوهای جمعی وگروهی،در حقیقت حرکتهای خودجوش مردم ونیز داعیان ومنادیان اسلام خواهی وظلم ستیزی بوده است.به هر حال ،در همان اجتماع خانه ی سلیمان ،مردمان ورجال سرشناس متفق شدند ونامه ای به امام علیه السلام نوشتند.تاریخ متن آن نامه را حفظ روایت کرده است.این نامه نشان می دهد که زمینه ی خیزش اجتماعی در کوفه واصولا جهان اسلام وجود داشته ومردم آماده همراهی ویاری حرکت حسینی بوده اند .متن نامه چنین است:
_«به نام خداوند بخشاینده مهربان .نامه ای به حسین بن علی،از سوی سلیمان بن صرد ،مسیب بن نجبه،رفاعه بن شداد،حبیب بن مظاهر ،عبدالله بن واثل،وگروهی از شیعیان مؤمن.سلام خداوند بر توباد!سپاس و ستایش از آن خداوندی است که دشمن تو وپدرت را نابود ساخت .آن خودکامه ی کینه ورز،آن خونخوار ستمکار که رهبری امت را از آنان باز ستاند ،بیت المال آنان را غصب کرد وبدون رضایت ایشان امر حکومت آنان را بدست گرفت،آن گاه نیکان امت را کشت وبدان امت را باقی گذاشت واموال ودارایی های خداوند را دست چرخان خودکامگان وگردنکشان ساخت .پس درست همانند قوم ثمود ،او نیز از رحمت خداوند دور باد !
اکنون میگوییم :ما امامی جز تو نداریم .به سوی ما بیا،امید که خداوند به امامت تو ما را برحق گرد آورد.اکنون در کوفه نعمان بن بشیر در قصر امارت است،اما ما به نمازهای جمعه و جماعت او نمی رویم ونماز عید با او نمی خوانیم.اگر خبردار شویم که تو برای امامت و رهبری ما می آیی،اورا از کوفه وقصر امارت بیرون می کنیم تا به شام باز گردد .درود ورحمت وبرکات خداوند بر تو و_پیش از تو بر پدرت _باد!لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم!»
#مقتل_خوانی
#روایت تاریخ کربلا براساس لهوف سیدبن طاووس
#تصویر_نگاری_محرم
وفاداری جوانان کربلا
#تصویر_نگاری_محرم
#مقتل_خوانی
? وفاداری جوانان در حادثه عاشورا
✍ «وقتی خبر شهادت حضرت مسلم رسید امام حسین علیه السلام به فرزندان عقیل و مسلم بن عقیل فرمود که شهادت مسلم برایتان کافی است، شما صحنه را ترک کنید، یک صدا گفتند: به خدا سوگند چنین نخواهیم کرد. جان و مال و خانواده و هستی خود را فدای تو میکنیم و در رکابت میجنگیم تا شهادت؛
? مقتل خوارزمی ج1، ص211
این اولین بحرانی بود که در واقعه کربلا پیش آمد، در آن جوانان وفاداری خود را اعلام کردند. همچنین بعد از حرکت از قصر بنی مقاتل (یکی از منازل بین راه مکه به کربلا) امام حسین (ع) را خواب سبکی فرا گرفت. ناگهان بیدار شد و کلمه استرجاع (انّا للّه وَ انَّا الیه راجِعُون) را تکرار میکرد. علی اکبر(ع) از علّت آن پرسید. امام (ع) فرمودند: اینک هاتفی ندا داد که این کاروان به سوی مرگ پیش میرود.
? علیاکبر (ع) عرض کرد: الَسْنا عَلَی الْحَق؟ آیا ما بر حق نیستیم؟ امام (ع) فرمودند: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر(ع) عرض کرد. در این صورت باکی از مرگ نداریم! امام حسین (ع) که از این جمله فرزندش بسیار خوشحال گردیده بود از خداوند متعال برای او پاداش خیر طلب نمو.
? لهوف، همان، ص92
سلام بر قمر بنی هاشم
#مقتل_خوانی
#مقتل_حضرت_عباس_علیه_السلام به نقل از کتاب شرح شمع
عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و یاران، حضرت عباس علیه السلام تنهایی و بی کسی امام را نتوانست تحمل کند. محضر امام(ع) رسید و رخصت میدان رفتن و جانفشانی خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه میدان می دهی؟ امام حسین(ع) گریه شدیدی کردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار منی.
عباس(ع) عرض کرد: «سینه ام تنگی می کند و از زندگی سـیر گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداری آب برای این طفلان تهیه نما. جناب قمر بنی هاشم(ع) مشک به دوش گرفت و روانه میدان شد. با سپاه حریف، درباره آوردن آب به خیمه ها سخن گفت.
وقتی از آن ها مأیوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغیان و سرکشی دشمن را به عرض رسانید. در این حال صدای العطش کودکان فضای خیمه ها را پر کرده بود.
سقّا نگاهی به چهره معصوم کودکان انداخت و بدون تأمل سوی شریعه فرات برگشت و به نگهبانان شریعه حمله کرد و جمع کثیری را کشت و وارد شریعه شد، دست زیر آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَکَرَ عَطَش الحسین و اهل بیته» به یاد لبان خشکیده حسین و اهل بیتش افتاد و آب را برگرداند به شریعه.
هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت برای محافظت از مشک به سمت نخلستان رفت و دشمن نیز به دنبالش.
از هر طرف تیر و نیزه به سمتش پرتاب می کردند، تا اینکه زره از انبوه تیرها همچون خار پشت به نظر می رسید. ابرص بن شیبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشک را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگید و این گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید، من از حمایت از دینم دست بر نمی دارم.
در این هنگام دست چپ حضرتش را حکیم بن طفیل از مچ قطع کرد. مشک را به دندان های مبارک گرفته سعی می کرد آب را به خیام برساند. لذا خود را به روی مشک انداخت. در این حال دشمن تیری به چشم و تیری به مشک زد، حکیم بن طفیل با گرزی آهنین فرق مبارک را نشانه گرفت و ضربتی وارد کرد و او را بر زمین انداخت.
عباس(ع) عرضه داشت: «یا ابا عبد الله علیک منی السلام»، ای اباعبد الله بر تو سلام، مرا دریاب.
امام خود را به نعش برادر رسانید، وقتی قمربنی هاشم در بالین امام حسین(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْکَسَر ظَهری»، عباسم الآن کمرم شکست و چاره ام از هم گسست.(شرح شمع:صفحه 210 و 211)
———————————–
وقتى که قد سرو خم شد
کسانى که حسین علیه السلام خود را به بالین آنها رساند مختلف بودند،هر کس در یک وضعى قرار داشت.وقتى امام وارد مىشد یکى هنوز زنده بود و با آقا صحبت می کرد، دیگرى در حال جان دادن بود.
در میان کسانى که ابا عبد الله علیه السلام خود را به بالین آنها رسانید،هیچ کس وضعى دلخراشتر و جانسوزتر از برادرش ابو الفضل العباس براى او نداشت،برادرى که حسین علیه السلام خیلى او را دوست می دارد و یادگار شجاعت پدرش امیر المؤمنین است.
در جایى نوشته اند ابا عبد الله علیه السلام به او گفت:برادرم«بنفسى انت»عباس جانم!جان من به قربان تو.این خیلى مهم است.عباس در حدود بیست و سه سال از ابا عبد الله علیه السلام کوچکتر بود(ابا عبد الله 57 سال داشتند و عباس یک مرد جوان 34 ساله بود).ابا عبد الله به منزله پدر ابا الفضل از نظر سنى و تربیتى به شمار می رفت،آنوقتبه او می گوید: برادر جان!«بنفسى انت»اى جان من به قربان تو!
ابا عبد الله کنار خیمه منتظر ایستاده است.یک وقت فریاد مردانه ابا الفضل را مىشنود.(نوشتهاند ابا الفضل علیه السلام چهرهاش آنقدر زیبا بود که«کان یدعى بقمر بنى هاشم»در زمان خود معروف به ماه بنى هاشم بود.
اندامش به قدرى رسا بود که بعضى از اهل تاریخ نوشتهاند:«و کان یرکب الفرس المطهم و رجلاه یخطان فى الارض»سواراسب تنومندى شد،پایش را که از رکاب بیرون مىکشید،با انگشت پایش مىتوانست زمین را خراش بدهد.حالا گیرم به قول مرحوم آقا شیخ محمد باقر بیرجندى یک مقدار مبالغه باشد،ولى نشان مىدهد که اندام بسیار بلند و رشیدى داشته است، اندامى که حسین از نظر کردن به آن لذت مىبرد).
وقتى که حسین علیه السلام به بالاى سر او مىآید،مىبیند دست در بدن او نیست،مغز سرش با یک عمود آهنین کوبیده شده و به چشم او تیر وارد شده است.بى جهت نیست که گفتهاند:«لما قتل العباس بان الانکسار فى وجه الحسین»عباس که کشته شد،دیدند چهره حسین شکسته شد.خودش فرمود:
«الان انقطع ظهرى و قلتحیلتى».
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.
کتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 260
نویسنده: شهید مطهرى
سجده گاه اولیا و انبیا
کربلا آیینه ی تصویرِ ذاتِ کبریاست
روی عالم روشن از خونِ حسینِ سرجداست
کربلا تصویری از زیبایی و شیدایی است
آنچه بینی در نگاهش جلوه ی روی خداست
پس بیا از جان بخوانی دفترِ اسرارِ عشق
بهترین مصداقِ عرفان سرزمینِ کربلاست
ای که روی آشنایت قبله گاهِ عاشقان
گنبد و گلدسته ات آیینه ی سرِِّ بقاست
کربلا ای مقتلِ پاکِ شهیدانِ خدا
خاکِ پاکت توتیای چشمهای اولیاست
غرق در عرفان شدیم از تابشِ انوارِ تو
چون که آن سرخیِ رویت روشنیِ دیده هاست
تا ابد سوزد چراغِ پر فروغ خونِ تو
تابش آن پرتوِ تو در جهان بی انتهاست
جامه ی احرام بر تن کن، طوافش کن به جان
این دیار از اولین دارالقرارِ انبیاست
سجده گاهِ اولیا و انبیاءِ مرسل است
عطرِ پاکش بر دلِ غمدیده مانندِ شفاست