نمازی در خون!
نماز عشق به وقت عصر عاشورا
حسین در خون خود غسل شهادت کرد. با سر و رویی آغشته به خون و پیشانی زخم خورده از تیر و سنگ حقد و کینه، به نماز ایستاد: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلی مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ» خدای من این چه دعایی است پسر فاطمه؟! چرا دعای قربانی را میخوانی؟! آنگاه تمام عرش از اسب فرو افتاد اما به پا خواست و نماز عشق را از سر گرفت: معبودم! ای والا مقام! ای بزرگ جبروت! سخت توانمند! بی نیاز از مخلوقات! صاحب کبریای گسترده! بر هر چه خواهی قادری! رحمتت نزدیک! پیمانت درست! دارای نعمت سرشار! بلایت نیکو!
تیری سه شعبه صفیرکشان در فضا زوزه کشید تا بر سینه تمام هستی جای گرفت و حسین خم شد و به رکوع رفت در نماز عشقش: معشوقم! هر گاه تو را بخوانند نزدیکی! بر آفریدهها احاطه داری! توبهپذیر توبه کنندگانی! بر هر چه اراده کنی توانایی! و به هر چه بخوانی میرسی! چون سپاست گویند سپاسگزاری! و چون یادت کنند یادشان میکنی! حاجتمندانه تو را میخوانم و نیازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه میبرم و با حال حزن به درگاه تو میگریم و ناتوانمندانه از تو یاری میطلبم تنها بر تو توکّل میکنم، میان ما و این قوم حکم فرما!
ناگهان شمشیری بر فرق مبارکش فرود آمد و سجده عشق آغاز گشت با ذکری عاشقانه از دلبری عاشق: الهی رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المستغیثین… وای که دیگر این نماز به سلامش نزدیک میشود و فرزند آفتاب بزودی غروب خواهد کرد: صَبْراً عَلی حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحْیِیَ الْمَوْتی، یا قائِماً عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحاکِمینَ.
اکنون تمام عشق تکبیر آخر را در گودال قتلگاه خواهد گفت با لبانی خشک و ترک ترک شده از عطش و لبخندی که بر روی قاتلش نثار میکند و لرزهای که به جان او میاندازد. تمام نور غرق در خون در چاه ظلمت دنیا، اسیر قافلهای بیخبر از عشق و خفاشانی بیزار از نور به دیدار محبوب میشتابد و عطش را با شربت لقاء فرو مینشاند.
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟
پیدا نمیکنم به تنت جای بوسهای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من
بگذار تا زنم به گلوی بریدهات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من