کربلا هنوز کربلاست
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی
بعد از گذشت این سال ها کربلا هنوز کربلا است و اگر با گوش جان گوش دهی هنوز صدای ناله ی زینب (س) و زهرا (س) به گوش می رسد.
?? وقتی اسراء در دربار یزید بودند، یزید صدای گریه ی دختر امام را شنید و گفت این صدای کیست ؟ گفتند صدای دختر امام است که از دوری پدر گریه می کن. یزید گفت که سر بریده را برایش ببرید تا ببیند. وقتی سر پوش را از روی سر برداشتند رقیه (س) با پدر گفتگو کرد و صدایش برای همیشه خاموش شد.
?? بنابر آیات و روایات نیت خوب رزق آدمی را زیاد می کند و این رزق فقط پول نیست بلکه همه ی نعمت ها می تواند رزق باشد. نیت خوب نیتی است که هدف و مقصود آن خدا باشد.
?? کسی که به خانواده اش خوبی کند عمرش زیاد می شود و کسی که راستگو است عملش پاکیزه است. در روایات آمده که با دروغگو و بخیل رفت و آمد و معامله نکن.
کلام امام حسین علیه السلام
#امام_حسین_علیه_السلام السلام فرمودند:
کسی که برای تامین معاش و مایحتاج زندگی خانواده اش تلاش کند، مانند رزمنده ای است که در راه خدا می جنگد.
? وسائل ااشیعه ج 17،ص 67
کربلای امروز
صدای زجه و ناله از هر گوشه ای به گوش میرسد.اشکهای دختران بر روی هر سنگ صحرای کربلا نقش بسته است.مردمی که امام زمانشان را کشته اند هلهله سر میدهند.مردانی که حسین علیه السلام را تنها گذاشتند .اما تمام وفای عالم به ساقی العطاشا عباس رسید .فرصت نصر و کامیابی از هر کسی که به هر دلیل خود را از کربلا جا گزاشت تمام شد آن لحظه که در آخرین نفسها اباالفضل العباس گفت :(یا اخا ادرک اخاک ).کربلای امروز هم روشن است چون امام حسین علیه السلام فرمود:(مثلی لا یبایع مثلک ).حجت تمام که هر انسان آزاده مثل امام خود رفتار میکند نه مثل یزید زمان. و حسین کیست که همه عالم به تفسیر او حیرانند. و برای ازبین بردن عاشورای او دست به شبهه و فتنه میزنند.خداوند در قرآن کریم میفرماید :(لا ینطق عن الهوی ).این مقام عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را که خداوند به آن اشاره کرده است .پیامبر بارها با در آغوش گرفتن حسین فرمود.(نور عینی یا حسین ).(یا حبیبی یا حسین ).حسینی که پدرش علی ابن ابی طالب است.و هرگاه که حسین علیه السلام وارد مسجد میشد از دری وارد میشد که تنها در باز به سوی مسجد بود (سدالابواب کلها الا بابه )چرا که علی ابن ابی طالب (انا مدینه علم و علی بابها )پس چگونه در مدینه علم بسته شود. پیامبر (ص )میفرمایند :همان طور که ستارگان سبب امان برای اهل آسمان هستند،اهل بیت من امان برای زمینیان هستند.اگر اهل بیت من روی زمین نباشند. و زمین از نشانه های خداوند خالی باشد.اهل زمین مهلت نمی یابند (وما کانوا یوعدون ).
این وعده خداوند است که کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا. هر لحظه برای یاری امام زمانت تلاش کن و انشالله که باری بر دوش امام نباشیم و از یاوران مهدی باشیم.
قصد میدان
چه شور زیبایی درکلمات ابن مسعود بود.با کلمه های آتشین مقصود دل خویش را گفت ومعلوم بود که شعله هایی سرکش از شوق وتمنا در دل او هست که یک آن فرصت یافته اندو از دریچه ی زبان سر برکرده اند.حاضران تحت تأثیر حرارت آن واژه ها،نخست مبهوت به هم نگاه کردند.سخت بود که کسی چیزی بگوید.اما یکی از مردان قبیله ی بنی حنظله به خود جرأت داد وزبان به پاسخ گشود:
_«ای ابوخالد!ما تیرهای کمان توایم که به هر نشانه ای بزنی خطا نمی کند.ما تک سواران خاندان توایم که هرگاه ما را به نبرد بفرستی پیروز می شوی.به خدادر ژرفایی که فرو روی ما نیز فرو می رویم و با هر دشواری ومشکلی رویاروى شوی ما نیز رویارو می شویم.به خدا قسم،با تیغ هامان تورا یاری می کنیم وتن هامان را سپر محافظت از تو می سازیم .ای ابو خالد!هر چه می خواهی بکن!»
مردان بنی حنظله همین ها را می خواستند بگویند.مرد درست وبه زیبایی همه چیز را خلاصه گفته بود.اما بنی سعد چه بگویند؟ابن مسعود در میان حرفهایش به صخربن قیس اشاره کرده بود که زنده کردن داستانی تلخ بود.اما فرصت می خواستند تا به رأیی یکدست برسند.مردی از جمع بنی سعد حرف دل دیگران را به زبان آورد:
_«ای ابوخالد!مخالفت با تو وسرپیچی از فرمان توبرای ما از هر چیز بدتر وزشت تر است.صخربن قیس هم ما را به ترک جنگ وخونریزی فرمان داد وما نیز کار خود را شایسته دانستیم وامروز عزت ما باقی است.پس فرصت بده با یکدیگر مشورت کنیم وپس ازآن نظر خد را به تو بگوییم.»
ابن مسعود به مرد نگاه کردوبعد به همه ی بنی سعد.نمی توانست ساکت بماند .این سخن بوی تعلل میداد.آرام گفت:
_«ای مردان بنی سعد،به خدا سوگند اگر کوتاهی وتعلل کنید،خداوند هرگز شمشیر را از میان شما بر نمی داردوهمواره با خود در جنگ خواهید بود وبه روی خود تیغ خواهید کشید.»
حال نوبت بنی تمیم بود که حرف دلشان را بگویند.یکی از بنی تمیم سخنگوی دیگران شد:
_«ابوخالد!ما از خویشان توایم ،باتو هم پیمانیم.اگر تو خشمگین شوی ما خشنود نخواهیم بود واگر قصد رحیل کنی ،جایی نمی مانیم وبا تو می آییم.امر وفرمان از آن توست .هرچه می خواهی بکن.
#مقتل_خوانی
#روایت تاریخ کربلا براساس لهوف سید ابن طاووس
به قلم: مرضیه کرنوکر
عباس است و خون علی در رگ او
امام او را در آغوش گرفت. تن عباس بوی رمضان بیست سال پیش را می داد……
آن هنگام که قول دفاع از حریم ولایت را به پدر داد ودستان برادر را به گرمی فشرد. عباس همان عباس بود.طی این بیست سال هیچ چیز اورا تغییرنداد.ولحظه ای دست از دفاع و اطاعت مولایش بر نداشت. گویا تولد او در چهارم شعبان باتوجه به تولد امام حسین (علیه السلام) در سوم شعبان، قلم تقدیر است. که پیروی عباس را از حسین رقم بزند. چرا که همیشه چهار پیرو سه است.
امام می دانست دل در دل عباس نیست. بیش از این نمی تواند به میدان رفتنش را به تاخیر بیندازد. دستان عباس را گرفت و لحظه ای در چشمان او خیره ماند. عباس به رسم ادب نگاه از چشمان مولایش بر داشت وسرش را پایین آورد. اشک در چشمان امام حلقه زد،گویی حوادث چندی بعد را مرور می کند…
وداع آخر، داغ برادر،بی تابی کودکان نینوا، ناله های بی محابا ومیدانی که بازگشتی ندارد.
عباس است وخون علیست در رگ او.تاب دیدن این همه فشار را برخاندان پیامبرص ندارد. مگر عباس نباشد که کودکان حرم ندای العطش سر بدهند.
اذن رفتن به میدان می خواهد تاصف دشمن را بشکافد.امام با اشک برخواسته اش مهر تایید می نهد. صدای ناله زینب س و دیگر زنان حرم بلند می شود. امام به همراه عباس بن علی علیه السلام از خیمه خارج می شوند. عباس آخرین نگاهش را به مولایش گره می زند. گویی می خواهد در این لحظات آخر چشمانش هم پر از نور ولایت شود مانند قلبش.
تکبیرگویان به دل فرات می زند.همچون شیری که در بیشه زار در پی طعمه باشد. کسی را یارای مقاومت در مقابلش نبود.به فرات می رسد. تشنه است. مشتی آب برمیدارد به لب که نزدیک می کند به یاد لب تشنه مولایش حیا می کنداز خوردنش.
مشک را پر می کند وبه راه می افتد. دشمن او را محاصره می کند. می خواهند مانع رسیدن اب به خیمه حسین شوند. تشنگی و خستگی امان سقا را بریده. اما کوتاه آمدن در مقابل ظلم در مرام اولاد علی نیست. بستن اب بر روی هر جنبنده ای ظلم است چه برسد به بستن آب بر اولاد پیامبر. ظلمی که باید پایان داده شود.
عباس می غرد،وبه دل لشگر دشمن می زند. با هر چرخش عباس در میدان نبرد لرزه به جان دشمن می افتد.
لشگری از تیرها او را نشانه می گیرد.برخی به زمین،برخی به درون فرات، برخی هم در زره او لانه می کنند. می داند که آنها مشک را نشانه گرفته اند. مشک را به خود نزدیک می کند. وبه سوی خیمه امام می تازد.تمام هدف عباس مشکی است که باید برساند ولو به قیمت جانش.
دشمن هدفش را می داند، محاصره را تنگ تر می کنند.دو دستش را هدف می گیرند. مشک را به دندان می گیرد، برق امید در چشمانش هویداست. هنوز امید دارد که مشک را به خیمه برساند.
گویی دشمن برق چشمانش را دید که از چشمانش هم نگذشت.عباس همچنان دلخوش است که مشک فعلا سالم است. مشک را هدف می گیرند. همزمان با سر ریز شدن اب، ناله العطش طفلان حسین در گوشش می پیچد. دیگر طاقت ندارد. آرزو می کند فرشته مرگ هرچه زودتر او را در بر بگیرد. در همان لحظه تعادلش را ازدست می دهد. از اسب با صورت به زمین می خورد.عمود خیمه حسین به زمین افتاد. الله اکبر، دشمن هروله می کند. از شوق زمین خوردن او پایکوبی به راه میندازند.
عباس بود، کم حریفی نبود آخر!!
امام به دل دشمن می زد. آن حرام لقمه هارا از برادر دور می کند. خود را به برادر می رساند. سرش را در آغوش می گیرد در حالی که دست دیگرش به کمرش بود می گوید کمرم شکست، امیدم ناامید شد…
خبرشهادت عباس به خیمه ها رسید. دشمن از بی یاوری حسین ذوق مرگ شده است. واهل حرم ناله وامصیبتا سرمی دهند، دیگر سپاه حسین سپهسالار ندارد. دیگر کسی نیست تا برای زینب پایش را پل کند تا سوار بر مرکب شود!! دشمن خیالش آسوده شده، وقتش رسیده تابرای خیمه ها نقشه بکشد. در لشکرشان برسر قناعم خیام حسین ولوله ای برپاست.
کودکان انگشت حسرت بردهان می گزند.می گویند ای کاش آب نمی خواستیم ای کاش عمود برگرده!!
گویا از نگاه هیز و دندان تیز دشمن فهمیده بودند چه چیز انتظارشان را می کشد!!!
آجرک الله یا صاحب الزمان (عج)
#به_قلم_طوفان_واژه_ها
https://tofanvajeha.kowsarblog.ir
/
مقتل خوانی غیر مسلمانان
مقتل خوانی غیر مسلمانان
چارلز دیکنز(نویسنده انگلیسی): اگر هدف امام حسین خواسته های دنیای بود، من نمی فهمم چراخواهران و زنان و اطفالش را به همراه برده بود! پس عقل حکم می کند که او فقط برای اسلام، فداکاری کرده.
ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسی): آیا قلبی پیدا می شود که وقتی در باره کربلا سخن می شنود،آغشته با حزن و الم نگردد؟
توماس ماساریک: کشیشان هم با ذکر مصائب مسیح مردم را متأثر می کنند، ولی شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می شود غیر قابل انکار است. مصائب مسیح در برابر مصائب حسین مانند پر کاهی است در برابر یک کوه عظیم.
جرج جرداق(دانشمند مسیحی): وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل حسین و مامور به خونریزی می کرد، آنها می گفتند:«چه مبلغ می دهی؟» اما یارا حسین به او می گفتند: مابا تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم،باز می خواهیم در رکابت کشته شویم.
آنطون بارا (مسیحی): اگر حسین از آن ما بود،در هردسرزمینی برای اوو بیرقی بر می افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می نمودیم و مردم را به نام حسین به مسیحیت می خواندیم.
منبع: فرهنگ عاشورا
/
انسانیت خفته حرامیان
آسمان دلش گرفته و زمین از تشنگی لبانش خشکیده است. حرامیان و گرگصفتان خون از دندانهایشان میچکد. دندانهایشان را تیز کردهاند برای حمله کردن، اسبهایشان را نعل تازه زدهاند. هدف شومی را در سر میپرورانند. امروز به طفل ششماهه هم رحم نمیکنند. خدایا مگر این حرامیان طفل در خانه ندارند، گرگان صحرا هم اینقدر بیرحم نیستند. این حرامیان از گرگ هم پستترند.
به فرمودهی امام “علیهالسلام” اینان شکمشان از حرام پر شده است، برای این است که گوششان کر شده و ندای “هل من ناصر” مولا را نمیشنوند و چشمهایشان کور گشته که طفل ششماهه را هم نمیبینند.
گلها یکییکی پرپر میشوند و غریبی و تنهایی مولا بیشتر میشود. زنان و کودکان در اضطرابند. ساعات شوم چونان ابری در حال گذر است. امتحان و آزمایش سختی، خلایق در پیشروی دارند فقط عدهی کمی باید قهرمان میدان باشند. آنان که بصیرت دارند و به ولی زمانشان پشت نکردهاند ندای “کیست مرا یاری کند"امام را شنیدند و لبیکگویان دعوتش را با جان و دل پذیرا بودند. نزدیکیهای ظهر است و وقت عشقبازی با معشوق فرا رسیده، امام به نماز عشق میایستد و یاران پشت سر ایشان به مولایشان اقتدا میکنند. دو رکعت نماز عاشقی بین عاشق و معشوق خوانده میشود، دریغا دیوصفتان در هنگامهی نماز هم دست از دریدن برنمیدارند آتش تیرها بر سر امام و یارانش در حال فرود آمدنند. لحظات شیرینی است امام با مولایش دردودل میکند، لحظه موعود نزدیک است.
“خدایا بهر قربانی برایت سر آوردهام
سر نه، بلکه برایت از سر بهتر آوردهام”
زمین و زمان نگران امام و مولای هستی هستند، جن و ملک آماده جانبازیند. فقط کافی است امام فرمان دهد تا انتقام ششماهه گرفته شود. امام میخواهد مردانه بجنگد، با حرامیان اتمام حجت کند. تا در پیشگاه خدا هیچ عذری پذیرفته نباشد. سرور کائنات تنهای تنها مانده است نه برادرجانی هست و نه علیاکبری مانده است. عقیله بنیهاشم جانش را دارد به میدان نبرد میفرستد. امام تکبیرگویان آماده نبرد با شیاطین میشود. عده زیادی را به درک میفرستد، از تشنگی لبانش خشک شده و پاهایش بیرمق گشته است. خطبه میخواند شاید انسانیت خفتهی این گرگان بیدار شود اما افسوس که لقمههای حرام کار خودش را کرده است و به خواب ابدی رفتهاند. ذوالجناح به سمت خیمه برمیگردد اما بدون عزیز دل زهرا"سلاماللهعلیها". بلاکش دوران از خیمه بیرون میآید تا برادرجان را ببیند. برادر را نمیبیند، دواندوان به سمت گودی قتلگاه میرود.
“از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین ، زینب صدا میزد حسین”
http://yas-kabood14.kowsarblog.ir/
#مصیبت_عظما
#محرم1441