چای روضه
22 مرداد 1399
استکان چای را که یک ساعتی می شد از دست خادمان مسجد گرفته بودم و جلویم، روی زمین گذاشته بود، با دو دست برداشتم و چشمانم را بستم. بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و نیت کردم … سلامتی و فرج آقا و مولایمان صاحب الزمان، سلامتی رهبر عزیزمان، شفای بیماران، … .
چای خور نیستم، اما همین یک استکان سهمیه ی چای یکسالم را تأمین می کرد. آن را جرعه جرعه نوشیدم و به آنچه که درون استکان بود و من آن را با عقیده تمام می نوشیدم فکر می کردم. مزه ی چای نمی داد! مزه اش به چیزهای دیگری شبیه بود؛
مزه اش شبیه بود به گریه و خیمه، آتش و نیزه، آب و عمه، تازیانه و شهادت …
علی لعنة الله علی القوم الظالمین