عشق به حسین زیباست.
یزیدیان عزیزان زینب سلام الله علیها را کشتند ،عزیزانی که کلامشان مملو از ادب بود وآراسته بود با نام خدای متعال وپیامبر بزرگش که درود خدا براو ،او که عظمت عقل وایمانش به عالم آشکار است .آنان گناه بزرگی کردند ، پاکترین انسانها را کشتند .
براستی اهل عالم هرچه رشتند پنبه کردند وچیزی جز سیاهی لشکربرای دنیا باقی نگذاشتندوچه زیباست شرم بعد از گناه، اما اهل عالم گناه کردند وشاد بودند، جز تعداد اندکی سربه زیر نداشتند و عزم بر ترک گناه کردند وخداوند قول داده است که از بعضی گناهان نگذرد .
یزیدیان خود را برتر از حسین علیه السلام دانستند ،اما خدا ،حسین را برتر از دنیا انتخاب کرده بود وحسین این رسالت را چه زیبا به دنیا رساند، هرچند که کوفیان این حق را از حسین گرفتند وبا نیرنگ به خلافت رسیدند وبه خیالشان که نقشه های خدارا نقش بر آب کردند ونمی دانستند که خدا با مکاران مکار است.
خون حسین علیه السلام ،صبر زینب خواهر عزیزش و رشادتهای خاندان مطهرش همه در راه خدا فدا شد وآنان براین رسالت در هر لحظه ،حتی از آن روز که مادرش فاطمه زهرا را با تن وجسم بیمار به مسجد کشاندند و از آن روز که خلافت را به ناحق از پدرش امیر المؤمنین گرفتند تا به همیشه ی لحظات دنیا خدارا شاکر بودند وحتی قبل تر از آن .
همه ی انسانها در تمام دورانها ،شجاعت و آزادی را از اندیشه ی حسین علیه السلام به ارمغان دارند وهر کس غیراز اندیشه ی حسین به سر دارد ،اهل دنیا خواهد ماند .
حسین از مظلوم دفاع کردو با ظالم ستیز ،اما فرزندان گناهکارآدم با او به ستیز برخاستند و نخواستندسخنش را بشنوند .
بعد از کشتن حسین ،مردم آمدند که بر زخمهایشان مرهم باشند ،اما داغ گاهی عظیم است، عزیز است وقتی داغ ،داغ حسین باشد، سینه ی آسمان را کجا مرهم پیدا میشود، غم فراموش نمی شود ،مرثیه خوانی تازه شروع میشود وخدا در آسمانها مراسم عزا به پا می کند تا اهل آسمان بر تن وسرهای بریده ،سینه زنند وتاهمیشه اهل بیت حسین علیه السلام ودشت پر از خون کربلا به یادها وتا غربت حسین به دورانها ماندگار بماند .مردم مدینه برای غم خودشان گریه کردند وجز این چه میتوانست باشد .مگر میشود هم کشت وهم گریه کرد وپشیمان بود .پشیمان شدن کاری بود که از آنها ساخته نبود .
فدای لبهای خشک زینب سلام الله علیها وفدای اشکهایت وتن وبدن خسته ات از جور زمانه ی پست، اما زینب از پدر یادگرفته بود که دنیا بی ارزش است .قربان بغض های شکسته ات از اسارت که خدا برآن مرثیه می گیرد ،مرثیه ای که در زمین کسی سراغ ندارد.
هزارسال است که عاشورا می آید وتمام می شود وکیست که از این خانه به آن خانه برای گریه کردن بر حسین نمی رود !!!رفتن برای پیمان بستن، عشق میخواهد وعشق به حسین فاطمه وچه زیبا عشقی است .
#مقتل_خوانی
#روایت تاریخ کربلا براساس لهوف سید ابن طاووس
به قلم: مرضیه کرنوکر
ریان بن شبیب
#مقتل_خوانی
ابک علی الحسین(ع)
در نوحهای از مداحیهای معروف امسال یکی از اسمهایی که زیاد شنیده میشود اسم ریان بن شبیب است. شاید برای شما هم جالب باشد تا بدانید ریان که بود و شهرتش برای چه بود؟
ریان بن شبیب را جزو تاریخ نگاران و محدثان معتبر پیروان مذهب شیعه میدانند. کسی که بخش قابل توجهی از مقتل ها و روضههای مربوط به کربلا و قیام عاشورا را روی کاغذ آورده است.
مشهورترین روایت ریان، روایت معروف وی از امام رضا(ع) درباره ماه محرم و واقعه عاشورا و فضل و ثوابِ گریه و عزاداری برای امام حسین(ع) است.
ریان ابن شبیب روایت کرده که من روز اول محرم خدمت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام رسیدم. حضرت فرمودند : ای پسر شبیب آیا امروز را روزه گرفته ای؟ عرض کردم نه یابن رسول الله ! فرمودند : امروز روزی است که زکریا پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا فرزندی پاک به من مرحمت بفرما، همانا تو دعای بندگان را می شنوی .حق تعالی دعای او را مستجاب فرمود، در حالی که حضرت زکریا در محراب بود به ملائکه فرمود: او را ندا کردند گفتند خدا بشارت می دهد تو را به یحیی، پس هر که امروز را روزه بدارد و سپس دعا کند دعای او مستجاب می گردد چنان که دعای زکریا (علیه السلام) مستجاب گردید.
سپس حضرت فرمودند:
ای پسرشبیب! محرم ماهی بود که اهل جاهلیت در زمان گذشته ظلم و قتال را در این ماه حرام می دانستند برای احترام این ماه ، (نام این ماه محرم الحرام است. ) پس این امت حرمت این ماه را نشناختند، حرمت پیامبر خدا را ندانستند ، در این ماه با ذریه پیامبر قتال کردند و زنان ایشان را اسیر نمودند و اموالشان را به غارت بردند پس خدا این ها را هرگز نیامرزد.
بعد فرمودند: «یا رَیان اِن کُنتَ باکیاً فَابکِ عَلَی الحُسَین…» (ای ریان بن شبیب اگر گریه میکنی پس بر حسین گریه کن…)
گریه کن که او را مانند گوسفندی ذبح کردند و او را با هجده نفر از اهل بیت او شهید نمودند که هیچ یک از آن ها در روی زمین شبیه و مانندی نداشتند
سپس حضرت فرمودند:
به تحقیق گریستند برای شهادت حسین (علیه السلام) آسمان های هفتگانه و زمین ها. به تحقیق چهار هزار ملک برای نصرت و یاری امام حسین (علیه السلام) اجازه خواستند به زمین بیایند، آمدند وقتی رسیدند امر شهادت تمام شده بود . این چهار هزار ملک مأموریت پیدا کردند در کنار قبر آن حضرت باشند، شب و روز پیوسته با موی ژولیده، گرد آلود و غبار گرفته مشغول عزاداری هستند تا ظهور حضرت مهدی «عجل الله » و تا وقتی که حضرت ظهور کنند . پس این چهار هزار ملک از یاوران حضرت مهدی (علیه السلام) هستند و در وقتی که مشغول جنگ هستند شعارشان « یا لثارات الحسین (علیه السلام) » است، یعنی ما خون خواهی ابی عبدالله را می کنیم.
بعد حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند :
ای پسر شبیب ! خبر داد مرا پدرم از پدرش، از جدش که چون جدم حسین (علیه السلام) را شهید کردند از آسمان خون و خاک سرخ بارید.
ای پسر شبیب ! اگر گریه می کنی بر حسین (علیه السلام) گریه کن که تا آب دیده بر روی صورت تو جاری شود خدای متعال تمام گناهان صغیره و کبیره تو را می آمرزد . خواه اندک باشد یا بسیار.
ای پسر شبیب ! اگر می خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی برای تو نباشد پس امام حسین (علیه السلام) را زیارت کن.
ای پسر شبیب ! اگر می خواهی در غرفه عالیه بهشت ساکن شوی ، با رسول خدا و ائمه طاهرین (علیه السلام) باشی ، پس قاتلان حسین (علیه السلام) را لعنت کن .
ای پسر شبیب ! اگر می خواهی مثل ثواب شهدای کربلا را داشته باشی، هر گاه که مصیبت آن حضرت را یاد می کنی بگو « یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما » یعنی ای کاش من با شما می بودم و به فوز عظیم نائل می شدم.
حضرت رضا (علیه السلام) می فرمایند :
ای پسر شبیب ! اگر می خواهی با ما باشی در درجات عالیه بهشت، برای اندوه ما اندوهناک و برای شادی ما شاد باش . و علیک بولایتنا. بر تو باد بر ولایت و محبت ما. اگر شخص سنگی را دوست داشته باشد خدای تعالی او را در قیامت با همان سنگ محشور می کند.
منبع: «بحارالأنوار ج 44ص 285-عیون أخبارالرضا(ع)، ج1 ص
بهترین آرزوی صالحان
صلی الله علیک یا رقیه بنت الحسین علیه السلام
دخترک عزیز ،تو بدنیا آمدی که بهترین آرزوی صالحان باشی، وقتی یاد دردهایت بغضی میشود در گلویشان واشکی می شود به چشمهایشان ،نام زیبایت آرام جانشان میشود .
رقیه خاتون بابا !!!با چه شوقی پاهایت را می بوسند، پاهای کوچکت را وگیسوی نرم ونازکت را که عمه ، هنگام شانه زدن نوازششان میکرد، نوشتم گیسوانت به گمانم مبارکترین روز ،آنروز باشد به عالم ،که شانه به دست، شیرین آواز خوان ،به سمت مادر عزیزت میرفتی که شانه به مویت بزند وعالم طراوت از عطر گیسویت دارد وخدارا سپاس که به دنیا آمدی .
پاکان از آنروزتا صبح امید تورا در آغوش دارند ونوازش میکنند که مبادا تنها باشند،تو تنها نیستی ،این ما هستیم که اگر نبودی ،تنها بودیم وعالم تنها بود وهستی پاکان جز تو چه شوری چه شوقی دارد؟
نازنین، دختر پاکترین مرد، از زن ومرد هرکه به عقبی نامی گرفته، از تو گرفته است،جهان نام از تو دارد .
فدای لب ودهانت که جز نام پدر به زبان نداشتی وپلیدان چه میدانند که تو چقدر عزیز هستی؟ آنها را با نام تو چکار؟ با سیره نابت چکار ؟تماشای مهرت را تاب نمی آورند جز نیکان عالم .
آنان که تشنه اند به مهرت واز عزیزی ات سراغ دارند ،میخواهند که یکصدا فریاد بزنند ،آی اهل عالم رقیه دختر حسین علیه السلام است ،میخواهند که بگویند تا عالم بشنود ونجات یابد با شنیدن نام زیبایت،اودختر حسین پیشوای عالم است،دختری که اگر با او پیمان بستید ،پاک ورستگار خواهید شد وهزاران بار خدارا شکر میگویند که خدا تو را آفرید.هزاران بار شکر میکنند که تو حجت خدایی وامید دارند که اهل عالم بخواهند که تورا پدر و مادر عزیزت را بشناسند .همان آرزویی که همه ی پاکان دارند ،آشنایی پلیداندیشان عالم با خیر و با نیکی است وکاش میشنیدند ومی دانستند که این آرزوی پدرت بود ،آنروز که تیرهای بلا از سوی پلیدان به سر او و خاندان پاکش می بارید.
دختر کودک حسین، قربانت شوم، چه خنده ها که برای پدرت داشتی ،قربان پدرت حسین شوم، تورا به مهر پرورد وپلیدان، تیر وسیلی وخون برای تو وپدرت خواستند .
پلیدان، پدرت را به نیکی یاد میکردند، اما نیکی را به بدی وزشتی جواب دادند وتاریخ میداند که پیشه ی ابا واجدادشان غریب کردن وجفا بر پاکان بود.
دختر ،خانم ،نازنینم ،بزرگترین مصیبتمان، گرفتن تو از دل ماست ،کسی که تورا نداشته باشد به دنیا وآخرت هیچ ندارد .
رقیه خاتون عزیزم تو آن بشارت بزرگی ،تو آن آرزوی دست نیافتنی هر کسی هستی، که تلاش میکند در میان پاکان سر و تنش ارزشی داشته باشد ،درست آن لحظه که تمام تلاشهایش به یادت ونامت ختم به خیر میشود واگر بدنیا نمی آمدی به عالم خیری نبود .
#مقتل_خوانی
به قلم: مرضیه کرنوکر
شخصیت نگاری محرم
#شخصیت_نگاری_محرم
راوى گوید: زینب دخت علىّ علیهما السّلام برخاست و فرمود:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ، و صلّى اللَّه على محمّد و آله أجمعین، صدق اللَّه کذلک یقول:
«ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ »)، «حمد مر خداى پروردگار جهانیان را سزاست، و درود خدا بر محمّد و بر همه آل او باد، خدا راست فرموده که فرمود: «سپس پایان کار آنان که بد کردند این است که آیات خدا را تکذیب کرده و بدانها استهزا کنند (1)».
اى یزید، آیا گمان برده اى حال که جاى جاى زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتى و بستى و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خوارى ما و موجب کرامت توست!! و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینى انداخته اى، و برق شادى و سرور از دیدگانت مى جهد، حال که دنیا را براى خود مرتّب و امور را برایت منظم مى بینى، و ملک و سلطنت ما برایت صافى گردیده لختى آرام گیر، مگر سخن خداى را فراموش کرده اى که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم (این مهلت) براى آنان خیر است، ما همانا مهلت دادیم آنان را که بر گناه خود بیفزایند و براى آنان عذاب خوارکننده خواهد بود (2)».
آیا این از عدل است اى فرزند آزادشده ها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول اللَّه اسیر؟! پرده هایشان را دریدى، و چهره هایشان را آشکار کردى، آنان را چونان دشمنان از شهرى به شهرى کوچانیده، ساکنان منازل و مناهل بر آنان اشراف یافتند، و مردم دور و نزدیک و پست و فرو مایه و شریف چهره هایشان را نگریستند، در حالى که از مردان آنان حامى و سرپرستى همراهشان نبود.
چگونه امید مى رود از فرزند کسى که جگرهاى پاکان را به دهان گرفته و گوشت وى از خون شهداء پرورش یافته است؟! و چسان در عداوت ما اهل البیت کندى ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمنى و کینه توزى است؟! آن گاه بدون احساس چنین گناه بزرگى بگویى: (اجداد تو) برخیزند و پایکوبى کنند و به تو بگویند: اى یزید دست مریزاد، در حالى که با تازیانه و عصایت بر دندانهاى پیشین ابى عبد اللَّه علیه السّلام بزنى.
چرا چنین نگویى، و حال آن که از قرحه و جراحت پوست برداشتى و با ریختن خون ذرّیه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله که ستارگان زمین از آل عبد المطلب اند خاندان او را مستأصل کردى و نیاکان خود را مى خوانى، و به گمان خود آنها را ندا در مى دهى.
(اى یزید) زودا که به آنان بپیوندى و در آن روز آرزو مى کردى که اى کاش شل بودى و لال و نمى گفتى آنچه را که گفتى و نمى کردى آنچه را که کردى.
خداوندا حقّ ما را بگیر، و از آن که به ما ستم کرد انتقام ستان، و غضب خود را بر آن که خونهاى ما را ریخته، حامیان ما را کشته فرو فرست.
(اى یزید) به خدا سوگند جز پوست خود را ندریدى و جز گوشتت را نبریدى، بى تردید بر رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله وارد مى شوى در حالى که خون ذرّیّه اش را ریختى و پرده حرمت فرزندانش را دریدى و این جایى است که خدا پراکندگى هایشان را جمع و پریشانیهایشان را دفع، و حقوق آنان را بگیرد «آنان را که در راه خدا به شهادت رسیدند مرده مپندار، بل زندگانى هستند که در نزد پروردگارشان مرزوق اند (3)».
(اى یزید) همین قدر تو را بس است که خداى داور، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله دشمنت و صاحب خون، و جبرئیل پشت و پشتوان باشد، و زودا بداند آن کس که فریبت داد و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد، چه بد جانشینى برگزیده، و کدام یک مکانتى بدتر داشته نیرویى اندکتر دارد.
یزید، گر چه دواهى و بلاهاى زیاد از تو بر من فرود آمد ولى هماره قدر تو را ناچیز دانسته فاجعه ات را بزرگ، و نکوهشت را بزرگ مى شمرم، چه کنم که دیدگان، اشکبار و سینه ها سوزان است.
شگفتا و بس شگفتا کشته شدن حزب اللَّه نجیبان به دست حزب شیطان طلقاء است، از دستهاى پلیدشان خونهاى ما مى چکد، و دهانهاى ناپاکشان از گوشت ما مى خورد، و آن جسدهاى پاک و پاکیزه با یورش گرگهاى درنده روبروست، و آثارشان را کفتارها محو مى کند، و اگر ما را غنیمت گرفتى، زودا دریابى غنیمت نه که غرامت بوده است، آن روز که جز آنچه دستهایت از پیش فرستاده نیابى، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نیست، و شکایتها به سوى خداست.
هر کید و مکر، و هر سعى و تلاش که دارى به کار بند، سوگند به خداى که هرگز نمى توانى، یاد و نام ما را محو و وحى ما را بمیرانى، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آیا جز این است که رأى توست و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعیت تو پراکنده گردد، آرى، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ .
پس حمد مر خداى راست که براى اوّل ما سعادت و مغفرت، و براى آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود.
از خدا مسألت مى کنیم ثواب آنان را تکمیل فرموده و موجبات فزونى آن را فراهم آورد، و خلافت را بر ما نیکو گرداند، چه او رحیم و ودود است، خداى ما را بس است چه نیکو وکیلى است.
یزید لعنة اللَّه علیه گفت:
یا صیحة تحمد من صوائح ما أهون الموت على النّوائح
صیحه از زنان صیحه کننده زیبا، و مرگ بر زنان نوحه گر چه ناچیز است راوى گوید: یزید با شامیان در امر اهل البیت مشورت کرد که چه کند. شامیان (علیهم لعائن اللَّه) گفتند: از سگ بد بچّه مخواه.
نعمان بن بشیر گفت: آن گونه که پیامبر با آنان رفتار مى کرد عمل کن.
مردى از شامیان به فاطمه دخت حسین علیه السّلام نظرى افکند و گفت:
- اى امیر این دختر را به من ببخش.
فاطمه به عمّه اش گفت: عمّه جان! یتیم گشتم و اکنون کنیزى؟
فرمود: نه و کرامتى مر این فاسق را نیست.
شامى گفت: این، دخترک کیست؟
یزید علیه اللعنة گفت: این فاطمه دختر حسین، و آن هم زینب دخترن على است.
شامى: حسین فرزند فاطمه و علىّ بن ابى طالب!! یزید: آرى.
شامى: خدا لعنتت کند اى یزید، عترت پیامبر را مى کشى و ذرّیه اش را به اسارت مى گیرى، به خدا که جز این گمانم نبود که اینان از اسیران روم اند.
یزید: به خدا تو را به آنان ملحق می کنم.
زیارت اربعین را در لینک زیر ببینید:
https://ashura.kowsarblog.ir/%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86-60
کودکان شهید در دست قاتل
پیرزن به دشت رفته بود، دو کودک را دید که هراسان به سوی او می آیند.پیرزن پرسید فرزندانم در این دشت چه می کنید؟
آن دو گفتند:ای مادر به ما پناه بده فردا خواهیم رفت. پیرزن پرسید شما کیستید و از کجا می آیید؟ گفتند:ما از زندان ابن زیاد گریخته ایم.ما از اهل پیامبر تو، فرزند مسلم بن عقیل هستیم.زن به آنها احترام گذاشت و آنها را در خانه اش پناه داد. اما نگران داماد قسی القلبش بود که اگر بفهمد آنها تحویل خواهد داد. نیمه شب داماد مست به خانه آمد، و صدای نفس های دوکودک را شنید و آنها را شناخت که برای سرشان دوهزار درهم جایزه می دهند.کودکان را دستگیر کرد و برد کنار فرات تا آنها را به قتل برساند.
کودکان مسلم به مرد قاتل گفتند مارا به ابن زیاد تحویل بده تا او حکم کند.مرد قاتل آن دو را به قتل رساند. و سرهای بریده را نزد ابن زیاد برد.ابن زیاد گفت: کودکان از تو چه خواهشی کردند؟ مردک قاتل گفت: کودکان گفتند مارا به ابن زیاد تحویل بده تا او برما حکم کند و هنگام مرگ خواستند که نماز بخوانند و بعد از نماز از خدا خواستند تا بین آنها و من حکم کند.ابن زیاد گفت: اگر آنهارا به من می سپردی به تو چهار هزار درهم جایزه می دادم. تا به جدشان عبدالله بن جعفر منت بگذارم.بعد دستور داد تا سرش را جدا کنند.
منبع:مقتل جامع سید الشهدا
زیارت اربعین را در لینک زیر ببینید:
https://ashura.kowsarblog.ir/%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86-60
/
من هم زائر امام حسینم
من هم زائر امام حسینم
از چند روز قبل که برای چندمین بار از همسرم خواستم من و بچه ها را هم با خود به کربلا ببرد و جواب منفی او را شنیدم، حال خوبی نداشتم. جنب و جوش او در تدارک کارهای کاروان زائران اربعین را که می دیدم، بیشتر غصه دار می شدم و ناخواسته در خود فرو می رفتم.
آن روز با همان حال و هوایی که در سر داشتم مشغول ادای نماز ظهر شدم. راستش در حال نماز هم فکرم مشغول بود و چند بار سعی کردم لحظه ای با بستن چشم ها تمرکزم را حفظ کنم. وقتی سرم را از سجده ی آخر نماز بلند کردم چشمم به لفظ یاحسین روی مهر افتاد، حالم دگرگون شد از درون حرارتی در وجودم احساس کردم. من هر روز و شب بارها پیشانی ام را بر روی تربت امام حسین علیه السلام می گذارم به راستی من هر روز و شب زائر امام حسین علیه السلام هستم.
امروز وقتی کوله پشتی همسرم را بستم و او را با روی خوش بدرقه کردم، احساس کردم من هم زائر امام حسینم. و وقتی فرزندانم را با عشق و مرام امام حسین علیه السلام رشد میدهم، یقین دارم من هم زائر امام حسینم.
این روزها اگرچه قدمهایم به کربلا نرسید اما با پای دلم زائر اباعبد الله علیه السلام هستم.
به قلم: صدیقه جمالی توشمانلو
زیارت اربعین را در لینک زیر ببینید:
https://ashura.kowsarblog.ir/%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86-60
شروع جاذبه حسینی
مقام معظم رهبری:شروع جاذبه مغناطیسی حسینی در روز اربعین است، جابربن عبدالله را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشند، این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی در دل من و شما هست.
https://ashura.kowsarblog.ir/%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86-60