چه شد که کار به اینجا رسید؟(عبرتهای عاشورا)
کار به جایی برسد که جلو چشم مردم، حرم پیغمبر را به کوچه و بازار بیاورند و به آنها تهمت خارجی بزنند! «خارجی» معنایش این نیست که اینها از کشور خارج آمده اند.آن زمان، اصطلاح خارجی، به معنای امروز به کار نمی رفت. « خارجی » یعنی جزو خوارج. یعنی خروج کننده. در اسلام، فرهنگی است معتنی به اینکه، اگر کسی علیه امام عادل خروج و قیام کند، مورد لعن خدا و رسول و مؤمنین و نیروهای مؤمنین قرار می گیرد. پس «خارجی» یعنی کسی که علیه امام عادل خروج می کند. لذا، همه ی مردم مسلمان، آن روز از خارجیها، یعنی خروج کننده ها بدشان می آمد.
در حدیث است که« من خرج علی امام عادل فدمه هدر»؛ کسی که در اسلام، علیه امام عادل خروج و قیام کند، خونش هدر است. اسلامی که این قدر به خون مردم اهمیت می دهد، در این جا، چنین برخوردی دارد. به هنگام قیام امام حسین علیه السلام کسانی بودند که پسر پیغمبر، پسر فاطمه زهرا و پسر امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان خروج کننده بر امام عادل معرفی کردند! امام عادل کیست؟ یزیدبن معاویه! آن عده، در معرفی امام حسین علیه السلام به عنوان خروج کننده، موفق شدند.
خوب؛ دستگاه حکومت ظالم، هر چه دلش میخواهد می گوید. مردم چرا باید باور کنند؟! مردم چرا ساکت بمانند؟! آنچه بنده را دچار دغدغه می کند، همین جای قضیه است. می گویم: چه شد که کار به اینجا رسید؟!
درآن عهد، کار به جایی رسید که نواده ی مقتولین جنگ بدر که به دست امیرالمؤمنین و حمزه و بقیه سرداران اسلام، به درک رفته بودند، تکیه بر جای پیغمبر زد، سر جگرگوشه ی همان پیغمبر را در مقابل خود نهاد و با چوب خیزران به لب و دندانش زد و گفت: لیت اشیاخی ببدر شهدوا، جزع الخزرج من وقع الاسل.
یعنی: « کشته های ما در جنگ بدر، برخیزند و ببینند که با کشنده هایشان چه کار کردیم!» قضیه، این است. این جاست که قرآن می گوید:«عیرت بگیرید!». این جاست که می گوید:« قل سیروا فی الارض …». در سرزمین تاریخ سیر کنید و ببینید چه اتفاقی افتاده است؛ آن گاه خودتان را برحذر دارید.
بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ1375/3/20
یک ساعت تفکر
از شیخ انصاری پرسیدند:
چگونه می شود یک ساعت فکر کردن، برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟
فرمودند:
« فکری مانند فکر جناب حر در روز عاشورا»
مرا ببخش
اگرچه مثل محرم نمی شوم هرگز
جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز
مرا ببخش مرا، چون که خوب می دانم
که توبه کردم و آدم نمی شوم هرگز
شعر از: حمیدرضا برقعی
کنج حسینیه
از سوخته دلها نگیر آقا غمت را
یک وقت از دستم نگیری پرچمت را
بگذار یک گوشه به پای تو بمیرم
کنج حسینیه به پای تو بمیرم
به قلم: علی اکبر لطیفیان
خدمت
خدمت تجلی ارادتهای شیعه است
بالاترین نوع عبادتهای شیعه است
ما به ولایت می رسیم از این مودت
ما به مودت می رسیم از راه خدمت
به قلم: علی اکبر لطیفیان
درد بزرگ
روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچمها را می بست، به دست مسلمانها می داد و آنها تا اقصي نقاء جزیرة العرب و تا مرزهای شام می رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می کردند؛ آنها از مقابلشان می گریختند و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمی گشتند؛ که در این خصوص می توان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را برای مردم می خواند و مردم را موعظه می کرد و آنها را در جاده هدایت و با سرعت پیش می برد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد وآنقدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید برآنها حکومت می کرد!؟ وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن علی علیه السلام ، دید که چاره ای جز این فداکاری عظیم ندارد!…
قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفی می کند. آن آیه ای است که می فرماید:« فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة واتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا».دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگی جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن. دوم «واتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیا طلبی. به فکر جمع آوری ثروت، جمع آوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن.
این درد اساسی و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامی، آن حالت آرمانخواهی از بین برود یا ضعیف شود؛ هرکس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه به در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ این که«دیگری جمع کرده است؛ ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار می شویم.
مقام معظم رهبری 1371/4/22
نوکرت هستم
منت ندارم بر سرت تو لطف کردی
حالا که هستم نوکرت تو لطف کردی
یک شب غذای خواهرت را بار کردم
یک شب غذای دخترت را بار کردم
باید که دست از هر چه غیر کربلا شست
دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست
به قلم: علی اکبر لطیفیان